و دیگر هیچ...!

همه چیز از همه جا!

و دیگر هیچ...!

همه چیز از همه جا!

دوباره خیال

شعر را پشت بی خیالی سه سال خاکستری پنهان کرده ام... سبز شده ام اما ثانیه هایم جوانه نمی زنند، حس نمی کنند، خیال نمی بافند...

از هیاهوی آدمها که دور می شوی همان فریاد همیشگی از درونت بلند می شود، شعر، جوانه، خیال... می پیچد و می رقصد و می تازد... نمی خواهی متوقف شوی، نمی خواهی خیره شوی، نمی خواهی بنشینی... دریایی در درونت می خروشد... یادت می آید که از یاد برده بودی، اما... سکوت ترانه همیشگی نیست...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد